دل ابریمان هوای  باریدن گرفته بود .می خواستیم اشکمان را در زادگاهمان به رسم   دلهای غمیگین وزجر کشیده به امانت در کنار خاک مظلوم و بدن مجروح شهرمان به یادگار به  دست خدا بسپاریم .آه چه غم انگیز است شهری که بعد از قریب به 25 سال از پایان جنگ هنوز از درد فریاد می زند فریادی که برای کمتر کسانی شاید شنیده نشود.دلمان به یاد الله اکبر گفتن های رزمندگانی افتاد که شب وروز خود را در این خاک پاک وبی ریا وقف خدمت نمودند.وقتی از نفت شهر که به قول معروف روی گنج نشسته است نفتش التیام بخش ودرمان کننده دردچندین شهر واستان می باشد .به غیر خودش که  هنوز مجروح ومعیوب است هنوز شهر وکوه ودشتش از زخمهایی که از زمان جنگ به یادگار مانده است. نعره می کشد چه دل بیداری می تواند این آهنگ حزن واندوه چهره ی در هم کشیده اش را بشنود .جزءاشکهایی که بصورت ترنم بهاری که باید ببارد تا شهرمان ننالد. از کویر دلهای خشکمان چه جایی برای گریستن باقیست . از جاده ی نفت شهر که به طرف سومارخسته وخفته که می رفتیم دلمان غضب نمود ابرهای دلمان چه غریبانه مکدر شدند دیگر تاب حفظش را نداشتیم نا خود آگاه با نعره بغزمان ترک بر داشت و چشمانمان باریدن آغاز کرد .در حین حرکت داشتیم به این زخم غم وبدن بی التیام شهرمان سومار ونفت شهر فکر می کردیم چه نامی را انتخاب نماییم وچند سطری دست وپا شکسته به سینه سفید کاغذ بسپاریم که دخترم گفت بنویس شهرم زخمیست .که  دلم خیلی جذب این عنوان شد و آن را به عنوان .(شهرم زخمی است)انتخاب نمودم .صبح پنج شنبه 28/9/92 که از ایوان حرکت می کردیم بارش باران شروع شد. اما سومار ونفت به رغم نباریدن باران باز هم دلنشین ومهمان نوازند.فرش های سبزی که گسترانیده اند هر ره گذری را به وجد می آوررد .امیدواریم که خداوند سبحان به لطف و مرحمت بی کرانش این خطه غریب و دور افتاده مجروح را زنده وسر شاد گرداند.انشاءالله



نخل های در انتظار سومار


حومه ی نفت شهر


حومه ی سومار