شعر:سیروس انصاری نیا درعملیات مسلم ابن عقیل در سومار
نهم مهر آمد و این دل هوای یار کرد
یادی از فتح الفتوح محور سومار کرد
حمله مسلم شد و اشک شوقم از دو عین
یا ابوالفضل بر زبان و سربند یا حسین
تو شهر من چقدر پیری چقدردلگیر دلگیری
اسیری یا که در قید کدامین غل و زنجیری
نه ساخت و ساز داری و نه آبی بهر نوشیدن
صبوری یا که در بند هزاران سوء تدبیری
وجب تا به وجب خاکت هزاران قطره خون ریخته
نمی دانم فقیری یا که از این زندگی سیری
تو هم آب داری و هم نخل هم دریایی از نفتی
یا شاید از این اجحاف گله مند و دلگیری
در آن ایام دیجوری، که دشمن تاخت بر خاکت
سپاه و ارتش و مردم نمودند از تو دستگیری
نه مهر ماه شصت و یک چو شیر از بیشه ها بیرون
که با رمز ابو الفضل و عجب داشتند تدبیری
طلوع حمله ی مسلم بسان غزوه بدر بود
برای پاسخ دشمن مهیا تیر و شمشیری
چرا رنگ از رخت رفته به صد غم مبتلایی تو
که هیچی در بساط خود نداری این دم پیری
به نفت شهر خود بنگر که چندین چاه نفت دارد
چرا در بخش بازسازی نشد اقدام و پیگیری
قدم تا به قدم خاکت هزاران زخم نا جور است
قدمگاه شهیدانی نداری نطق و تحریری
به جان آن شهیدانی که در خاکت به خون خفتن
همی دانم که مظلومی تو در غربت نمی میری
خدایا حافظش باش ز هر درد و ز هر رنجی
که با عزت بمانند و نمیرند این دم پیری
سیروس انصاری نیا
۱۴۰۱/۷/۹