کاش چون پاييز بودم ، کاش چون پاييز بودم
کاش چون پاييز بودم ، کاش چون پاييز بودم
کاش چون پاييز خاموش و ملال انگيز بودم
برگهاي آرزوهايم يکايک زرد ميشد
آفتاب ديدگانم سرد ميشد
آسمان سينه ام پر درد مي شد
ناگهان طوفان اندوهي به جانم چنگ ميزد
اشکهايم همچو باران
دامنم را رنگ مي زد
وه ، چه زيبا بود اگر پاييز بودم
وحشي و پر شور و رنگ آميز بودم
شاعري در چشم من مي خواند ، شعري آسماني
در کنار قلب عاشق شعله ميزد
در شرار آتش دردي نهاني
نغمه من ...
همچو آواي نسيم پر شکسته
عطر غم مي ريخت بر دلهاي خسته
پيش رويم
چهره تلخ زمستاني جواني
پشت سر
آشوب تابستان عشقي ناگهاني
سينه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگماني
کاش چون پاييز بودم ، کاش چون پاييز بودم
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
دلم گرفته
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز
نه اين دقايق خوشبو ،
که روي شاخه ي نارنج مي شود خاموش
نه اين صداقت حرفي ،
که در سکوت ميان دو برگ اين گل شب بوست
نه هيچ چيز مرا ازهجوم خالي اطراف نمي رهاند
و فکر مي کنم
که اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد . وب سایت ایمیل
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 10:9 توسط
|